نابغه ۲۰۱۱

نابغه ۲۰۱۱

نابغه ۲۰۱۱

نابغه ۲۰۱۱

تازه به دوران رسیده ها 

انسانهای تازه به دوران رسیده موجودات جالب و در عین حال ترحم انگیزی اند! 

 

اصولاْ وقتی می رم خونه همچین آدمایی به سختی می تونم خنده ام رو نگه دارم! وقتی می ری خونشون فقط باید منتظر باشی تا برات ردیف کنند که دختر کوچیکشون دو روز دیگه داره می ره ترکیه و اونیکی قراره بره یونان!  

 

مدام از مارکهای خریداری شده برای جهیزیه دخترشون بگن و قیمت ناهار خوری جدیدشون.  

از سه تا خونه ای که توی فلان جا اجاره دادن و کرایه هاش، موقع شام هم که مدام تکرار کنه که: نون رو از تو"مایکروفر" در آوردی؟ یخ رو از یخ ساز یخچال بریز تو کاسه! ماءالشعیر می خورین یا نوشابه یا آب پرتغال یا ...!  

و وقتی می گی آب، می گه راستش ما اصلاً نمی تونیم با غذاهامون آب بخوریم.   

 

حالا اگه می خوای یه بطری آب معدنی بهت بدم؟می دونی مریم جون، ماها عادت داریم همیشه سه مدل اردور (همون پیش غذای خودمونه) بخوریم.  

 

تو چی دوست داری؟موقع ظرف جمع کردن هم تا میای تعارف کنی که می خوای کمک کنم ظرفا رو بشوریم با پوزخند می گه: واااا؟ مگه شما هنوز خودتون ظرفاتون رو می شورین؟ عزیزم ماشین ظرفشوییمون می شوره!  

 

 

من منظورم نیست که آدمایی که این وسیله ها رو دارن تازه به دوران رسیده اند!  به هیچ وجه! چون اینطوری اکثرمون می شیم تازه به دوران رسیده.  

 

من منظورم مدل حرف زدن و مدام از پول گفتن و از مارک داد سخن دادن و دونه دونه اسم وسیله ها رو گفتنه! خوب مثلاً نمی تونه بگه نونا رو بیار؟  

حتماً باید بگه از تو مایکروفر بیار؟!؟؟؟ 

شنا بگید؟

خلاصه اگرچه توی خونه همچین آدمایی از نظر شکمی خیلی بهت خوش می گذره و حس می کنی رفتی رستوران،  ولی از نظر روحی حسابی به هم می ریزی. مخصوصاً اینکه مدام اینطوری نبودن تو رو، بزنن تو روت!! ولی من از اونجا کلاً موجود سیب زمینی ای هستم مدام یا خنده ام می گیره یا براشون تاسف می خورم که دنیاشون توی چه چیزایی خلاصه می شه! خدا به سر خودمون نیاره یه وقت!!

یه نکته ژالب و ژذاب   
هیچ انسانی دوست ندارد بمیرد؛ اما همه آنها دوست دارند به بهشت بروند... 
اما ای انسانها! برای رفتن به بهشت اول باید مرد    
 ... 
 واژه های بارانی
 نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
 مثل آسمانی که امشب می بارد....
 و اینک باران بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
 و چشمانم را نوازش می دهد
 تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
  
شاید...

دو پرنده‌ی بی‌طاقت در سینه‌ات آواز می‌خوانند 

تابستان از کدامین راه فرا خواهد رسید 

تا عطش 
آب‌ها را گواراتر کند؟ 

تا در آیینه پدیدار آیی 

عمری دراز در آن نگریستم 

من برکه‌ها و دریاها را گریستم 
 
ای پری وار در قالب آدمی... 

که پیکرت جز در خُلواره‌ی ناراستی نمی‌سوزد!  

حضورت بهشتی‌ ست 

که گریزِ از جهنم را توجیه می‌کند 

دریایی که مرا در خود غرق می‌کند 

تا از همه گناهان و دروغ 

شسته شوم
و سپیده‌دم با دست‌هایت بیدار می‌شود 
و . . .

بیهوده متاز که مقصد خاک است

- هرگز برای خوشبختی امروز و فردا نکن

- نماز وقت خداست ان را به دیگران ندهیم

- هرگاه در اوج قدرت بودی به حباب فکر کن

- هر چه قفس تنگ تر باشد، آزادی شیرین تر خواهد بود

- دروغ مثل برف است که هر چه آنرا بغلتانند بزرگتر می شود

- هرگز از کسی که همیشه با من موافق بود چیزی یاد نگرفتم

- خطا کردن یک کار انسانی است امّا تکرار آن یک کار حیوانیست

- دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن آموخته است

- تنها موقعی حرف بزن که ارزش سخنت بیش از سکوت کردن باشد

- هیچ زمستانی ماندنی نیست...حتی اگر تمام شبهایش یلدا باشد

- مرد بزرگ، کسی است که در سینۀ‌خود ، قلبی کودکانه داشته باشد

- سقف آرزوهایت را تا جائی بالا ببر که بتوانی چراغی به آن نصب کنی

- یادها رفتند و ما هم میرویم از یادها. کی بماند برگ کاهی در میان بادها

- دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست اسراف محبت است

- هیچوقت نمی‌توانید با مشت گره ‌کرده ، دست کسی را به گرمی بفشارید

- نگاه ما به زندگی و کردار ما تعیین کننده ی حوادثی است که بر ما می گذرد

- کاش در کتاب قطور زندگی سطری باشیم ماندنی...نه حاشیه ای از یاد رفتنی

- هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد ، او گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد

-در برابرکسی که معنای پرواز را نمیفهمد هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد

متن موجود نمی باشد